سایت جـامع آستـان وصـال شامل بـخش های شعر , روایت تـاریخی , آمـوزش مداحی , کتـاب , شعـر و مقـتل , آمـوزش قرآن شهید و شهادت , نرم افزارهای مذهبی , رسانه صوتی و تصویری , احادیث , منویـات بزرگان...

ذکر مصائب حمله به خانه امیرالمؤمنین و جسارت به حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها (مدح و مرثیه)

شاعر : مجید قاسمی
نوع شعر : مدح و مرثیه
وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن
قالب شعر : مربع ترکیب

به وقت شور سحر در کنار دفترِ شعر            شمیـم یاس و اقـاقی گرفته در برِ شعر
شبـیـه بـال ملائک شده سـراسـر شعر            سـرودم آیـۀ مهـر از زبان مـادرِ شعر


»تـوان واژه کجـا و مدیـحـه گـفـتـن او
قـلم قـناری گـنگی‌ست در
سرودن او«

به جز بهار رخش در جهان بهاری نیست            جز او به صفحه این عالم اعتباری نیست
سری بزن به دلم، شور گل‌عذاری نیست            به غیر مدفن او در دلم مـزاری نیست

همان کسی که ز دستان او سبـو گیریم
به آبِ مهریه‌اش صبح وشب وضو گیریم

زنی که شرم و حیا نقـطۀ عـفافـش بود            خـدا تـجـلّی محـراب اعـتـکـافـش بـود
همان کسی که نبی محو انعطافش بود            علی
همیشه و هر لحظه در طوافش بود

همان زنی که به وقت کرم شبیه خداست
دلیل محکم شرح « لـما خـلتکـما» ست

ندارد عـالـم امکـان به شـأن او غـزلی            همان کـسی که ندارد شـبـیه و یا بدلی
وجـود او شده معـطـوف ذات لم یـزلی            به درک او نرسیده کسی به غیر
عـلی

صفای عطربهشت از شمیم چادر اوست
خوشا به حال هرآنکس مقیم چادر اوست

نـدیـده عـالـم گـیـتـی شـبـیه و مانـندش            ‏نـبـوده حـبل مـتـین جـز نخ گـلـوبندش
‏رضای
حضرت حق در ازای لبخندش            ‏و خورده عرش معـلی به نام فرزندش
‏‏اگر
که قبله به سمت علی تمایل داشت
‏علی
خودش به مسیحای او توکل داشت

اگر به غـیر مـحـمـد که نـور آخر بود            و قـدر و مـنـزلـتـش ازهمه فـراتـر بود
اگر که راه پـیـمـبـر شـدن مـیـسّـر بود            به ذات حضرت حق فاطمه پیـمبر
بود

صفا و پاکی دل در عیار هر ظرف است
بدون حُبّ علی فاطمی شدن حرف است

دوباره عشق وجنون در دلم مجسّم شد            بسـاط گـریـۀ چـشـمـانـمان فـراهـم شد
و بـغـض سیـنـه کمی با بهانه توأم شد            شـبـیـه قـامت او قـامـتـم کـمی خـم
شـد

میان سـیـنۀ عـشـاق او حـرم کم نیست
عزای حضرت زهرا کم از محرم نیست

اگـر اراده کــنـد کــائـنــات مـی‌لــرزد            به زیر بار غـمش محـکـمات می‌لرزد
کـنــار
گــریــۀ او بــیّـنــات مـی‌لــرزد            به اخم گوشه چشـمش طراط می‌لـرزد

در آن شلوغی محشر که اوج واهمه است
برات جنّت و دوزخ به دست فاطمه است

منی که شـور غـمش می‌برد به تاراجم            شـبـیـه قــطـرۀ افـتــاده بـیـن امــواجـم
به وقـت مدحـت او در مـیان مـعـراجم            هـمیـشـه بـر کـرم مـادرانـه مـحـتـاجـم

به زیر سایه و لطف و دعای زهرا نیست
هرآن کسی که به دنیا گدای زهرا نیست

زمان خـشـکی نـیـل و نـبـود گـندم بود            زمان قـحـط بـصیرت برای مـردم بود
به روی چهرۀ صد
رنگـشان تبسّم بود            به دست هرکس و ناکس دوباره هیزم بود

خزان به گل زد و در بین خانه پرپر شد
زنی که یک تنه خود ذوالفقار حیدر شد

دوباره زخم حـسد بین سینه‌ها گل کرد            بهـای غـیـرت و مـردانگی تنـزل کرد
فـشـار پـشت دری را زنی تحـمل کرد            و
مـیخ در به ضریح تنـش تـوسل کرد

ضریح جـسـم عـزیـز نـبی مشـبّک شد
مـیـان سـیـنـه مـادر
مـزار کـودک شـد

سـپـاه ابرهه از روی نعـش در رد شد            بـدون ذرّه‌ای احـساسِ از خطر رد شد
خـدا ز دیـدن این صحـنه‌ها مکـدّر شد            ز
روی یـاس پیـمبر چهـل نفـر رد شد

کسی که ضربت تیغش به بی‌کران می‌رفت
میان بند اسـارت کشان کشان می‌رفت

علی که شهرۀ آفاق و شمس دهرش بود            علی که خشم خدا در ازای قهرش بود
علی که سفرۀ
رنگین خانه زهرش بود            غریب و بی‌کس و انگشت نمای شهرش بود

دلیل حکـم ولایت سـقـیفـه بودن نیست
ردای
تازه که شرط خلیفه بودن نیست

درسـت اول کـوچه شـکـسـتـه بازویی            چه کوچه‌ای که از آن مانده چشم کم سویی

زمین و چـادر خـاکی و زخـم ابـرویی            چه کوچه‌ای که زبان وا کند به بدگویی

از آن دمی که به دست علی طناب افتاد
عزیز قـلب نـبی بین رخـتخـواب افـتاد

چه مادری که شقایق به روی تن دارد            چه دختری که به دل کوهی از محن دارد
چه مادری که به دستش سه تا کفن دارد            چه خواهری که به کف کهنه پیروهن دارد

گریز روضه شد و کـربلا و عـاشورا
چه هیـأتی شده در خـانـۀ عـلـی بـر
پـا

زمان غـسل شـقـایق رسـیـده آخر شب            تـمام بغـض عـلـی آمد از گـلـو بر لب
زمان دفن خودش بوده یا که آن کوکب؟            گرفته دخـتر خود را بغـل که یا زینب

هنوز روضۀ تـشت و سر به نی مانده
هـنوز روضـۀ بازار
و بـزم می‌ مـانده

شعـار مکـتب زهـرا شعار بیداری‌ست            و نـسل مـلـت‌مان از تـبار بـیداری‌ست
شـکـوه سنـگـرمان افـتخـار بـیداری‌ت            و خون سرخ شهید اعـتبار بیداری‌ست

اگرچه مکتب زهرا غرور ایرانی‌ست
نگـیـن مـکـتب
ما قـاسـم سلـیـمانی‌ست

نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ضعف محتوایی و معنایی در مصرع اول بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و همچنین انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.



در آن شلوغی محشر که اوج واهمه است           برات آتش دوزخ به دست فاطمه است



خـدا ز دیـدن این صحـنه‌ها مکـدّر شد            به روی یاس پیـمبر چهـل نفـر رد شد



موضوع وجود میخ در و سرخ شدن و وارد سینۀ حضرت شدن این میخ در هیچ مقتل معتبری نیامده است « البته این موضوع بدان معنا نیست که در این حمله و جسارت سینه و پهلوی حضرت زهرا سلام الله علیها مجروح نشده است بلکه بر اثر ضربۀ در و آتش حضرت به شدت مجروح شدند و تصریح تاریخی در این زمینه وجود دارد» لذا توصیۀ ما این است که اولاً از بازگو کردن آن به دلیل مستند نبودن و همچنین به جهت رعایت توصیۀ علما و مراجع مبنی بر پرهیز از خواندن روضه های سخت خوداری فرمائید؛ ثانیا اگر قصد اشارۀ گذرا به این موضوع را هم دارید لازم است حتماً در قالب زبانحال یا آنچه که ممکن است اتفاق افتاده باشد مطرح شود نه قطعیت تاریخی؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.



فـشـار پـشت دری را زنی تحـمل کرد            و مـیخ در به ضریح تنـش تـوسل کرد